11- جلسه نابهنگام عشق جان

ساخت وبلاگ
یه همچین صبح آخر هفته ای فقط یک نفر می‌تونه باعث وبلاگ نویسی بشه، دلم میخواد پیشم بودی و دستای ظریفت رو تو دستام می‌گرفتم و بوسه ای جانانه نثارشون میکردم، بابا دلبر، بابا خانوم، انقدر سخت گیر نباش، بزار این احساسات رو بگم، دلم تو رو میخواد، فقط تو رو، و اون خنده های ریز و اون مونالیزای شگفت انگیز، ببین مونالیزا چقدر طرفدار داره، اون یه نقاشیه، اصلش رو نباید بوسید؟ پاریسی؟؟! این احساس ترس رفتنت و نبودنت اذیتم میکنه، بذار بودنت رو بدون استرس داشته باشم، بذار باور کنم عاشقی فقط غم و انتظار نیست، با هم بخندیم، من اینو می‌خوام!!! + نوشته شده در  پنجشنبه بیست و سوم آذر ۱۳۹۶ساعت 7:33&nbsp توسط من  |  11- جلسه نابهنگام عشق جان...
ما را در سایت 11- جلسه نابهنگام عشق جان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mtrm1 بازدید : 354 تاريخ : شنبه 9 دی 1396 ساعت: 13:44

اون روز ثانیه به ثانیه دیدار رو تو ذهنم برنامه ریزی کرده بودم، جوری مشتاق بودم و نوعی تشویش تو وجودم بود که چندین و چند سال بود سابقه نداشت، فکر می کردم برای اولین دفعه یه رابطه رو با کسی که واقعاً دوستش دارم شروع کردم و موفق شدم، فکر می کردم این موفقیت فقط به خاطر اینه که صادقانه رفتار کردم، فکر میکردم "یک زن" هم متوجه شده که من واقعاً مسیر متفاوتی رو دارم طی میکنم، فکر میکردم حتماً باید باور کنه که عاشقانه و صادقانه دوستش دارم و برام مهمه!!! یک دست لباس اضافی، یک وقت خاکی نشم و ... ، کفش اضافی، یک هدیه ناقابل که محتواش رنگ بود و عشق و ... جواب ها رو تو برگه امتحانی انقدر سریع نوشتم که واقعاً دستم درد گرفت، خیلی سال بود که اینطوری ننوشته بودم، از زمانی که مشق عید می نوشتیم هزار صفحه ... با سرعت خودمو رسوندم تو ماشین و گوشی رو روشن کردم که زنگ بزنم، اما طبق معمول تو جلوتر از من بودی، اس ام اس اومد که نمیای و ... باور کن تا چند روز پیش بعضی موقع ها خودخواهانه به خودم میگفتم این دور موندناش شاید به خاطر اینه که می ترسه وابسته بشه و ... ، زهی خیال باطل آقا جون!!! و من موندم و این حسرت که هیچوقت نشد که بشه، آره عزیزم به نظرت احترام میذارم، باشه چشم، اگه دیدن من برات انقدر سخت و تنفر برانگیزه من دوست ندارم این نفرت رو تشدید کنم. اگر هم از اول می خواستی که یک بار دیگه منو امی 11- جلسه نابهنگام عشق جان...
ما را در سایت 11- جلسه نابهنگام عشق جان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mtrm1 بازدید : 338 تاريخ : شنبه 9 دی 1396 ساعت: 13:44

این آخرین تلاشمه  واسه بدست آوردنت باور کن این قلب و نرو  این التماس آخره چقدر می خوای تو بشکنی  غرور این شکسته رو هر چی میخوای بگی بگو  اما نگو بهم برو این دل و عاشقش نکن اگه منو دوست نداری راحت بگو اگه می خوای قلب منو جا بذاری دلم پر از شکایته اما صدام در نمیاد می ترسم از دستم بری  کاری ازم بر نمیاد مرگ دلم پای توءه  اگه ازش گذر کنی لب تر کنی رفیقتم  کافیه با ما سر کنی  این دل و عاشقش نکن اگه منو دوست نداری راحت بگو اگه می خوای  قلب منو جا بذاری دلم پر از شکایته  اما صدام در نمیاد می ترسم از دستم بری کاری ازم بر نمیاد + نوشته شده در  چهارشنبه ششم دی ۱۳۹۶ساعت 18:51&nbsp توسط من  |  11- جلسه نابهنگام عشق جان...
ما را در سایت 11- جلسه نابهنگام عشق جان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mtrm1 بازدید : 571 تاريخ : شنبه 9 دی 1396 ساعت: 13:44